طنین طنین ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

طنین بلا

عشق مامان مریض شده

نازنینم ... عشقم ... تمام زندگیم  این چند روزی که حال نداشتی من واقعا میتونم بگم که نفهمیدم غذا خوردم یا نه ؟ خوابیدم یا نه ؟ و اونقدر نگران تو بودم که 2 روزی هست که معده درد دارم . تو هفته پیش من چند روزی حسابی مریض شدم و لی سعی کردم که زود خوب بشم و مدام خونه رو ضد عفونی میکردم ( با شلغم ) اما چند روز پیش یکم بیحال شدی و 2 شب پشت سر هم تب کردی شب اول خیلی بالا نبود ولی شب دوم من خیلی ترسیدم چون تبت روی 39 بود و هرکاری که کردم پایین نیومد البته طول کشید ولی من اصلا متوجه نبودم و بابا نوید هی میگفت تو بهتری اما من از نگرانی نمیتونستم بمونم خونه و خلاصه که ساعت 12.30 راه افتادیم به سمت خونه مامانی اینا و اون شب و شب بعدش ا...
29 دی 1391

لغات جدید

عزیز دلم .... دختر خوشگلم ... دیگه داری کم کم شروع میکنی به حرف زدن و من عاشق صدای نازتم مامانی.. وای وقتی بازبون بی زبونی بهم میفهمونی که چی میخوای و یا اشارت به چی هست اونقدر ذوق میکنم که میپرم و بغلت میکنم و فشارت میدم .. اخه میدونی خیلی ناز حرف میزنی عسلکم   خیلی ناز تعجبت رو نشون میدی و بامزه اشاره میکنی به چیزی که بهت میگن کو؟؟؟    وقتی بخاری و یا شومینه رو میبینی سریع یه کلمه مثل جیز میگی یعنی که داغه!! بخوای چایی بری و یا کسی بغلت کنه دستت رو باز میکنی و با انگشتای کوچولوت هی اشاره میکنی که بیا! و اونقدر بامزه با گلهای فرش بازی میکنی که واقعا فکر میکنم تو هم مثل من به فرش علاقه مندی!&...
29 دی 1391

چکاب 11 ماهگی عسلی

عزیزدل من ... دختر خوشگل من ... ناز نازی من... این ماه دیرتر از همیشه بردمت دکتر چون روز چکاب ماهانت 15 روز جمعه بود و البته هوا هم خیلی الوده بود بخاطر همین دیرتر وقت گرفتم از دکتر . اما اصلا خوب نبودی این ماه یعنی نمیدونم شاید من خیلی بهت نرسیدم اما زیاد وزن نگرفته بودی و یکم هم دکتر منو دعوا کرد به خاطر اینکه سرکار خانم اصلا قطره هاتون رو نمیخورین. نه اینکه نخوام بهت بدم اما تا میبینی هنوز به دهنت نزدیک نشده  اوق میزنی و تا بحال چندین بار شده که اینکارو کردی منم به دکترت گفتم ولی باز هم منو دعوا کرد .   وزن :   10،400 قد :   75 دور سر : 45.7  ...
20 دی 1391

فرهنگستان طنین

عسلک مامان دیگه کم کم داشتم نامید میشدم که به این زودیها حرف بزنی!!!؟  اما الان دو ، سه روزی هست که نطقت باز شده و مشغول حرف زدن شدی.... قربون اون صدای نازت برم اخه جیگر مامانی به من که قربونش برم مامان نمیگی در عوض                  اااادا اگه چیزی رو بخوای و بهت ندم                       اااااده به بابا نوید هم دو روزی هست که                  بابابابا و جالبتر از همه اینکه به خاله پگاه                  ماما...
20 دی 1391

عسلم 11 ماهه شد...

       سلام سلام .... صد تا سلام به همه وستایی که همسن من هستن و یا اونهایی که بزرگترن و یا کوچیکترن من 2 روزه که 10 ماه رو پر کردم و وارد 11 ماهگی شدم . 11 ماه هست که پیش مامان و بابایی هستم و زندگی اونهارو به قول خودشون زیبا و جذاب کردم بطوری که وقتی خوابم ، میان بیدارم میکنن و فشارم میدن و میگن وای دلمون واست تنگ شده و وقتی هم که من نمیخوام بخوابم به زور منو میبرن تا بخوابونن؟؟؟!!! این چجور محبت کردنه منکه نفهمیدم ولی منم دوسشون دارم  چون باهام بازی میکنن بهم غذا میدن و...    ...
17 دی 1391

شیرینکاریهای جدید

اول اینکه دیگه رسما منو صدا میکنی( ااااادا ) و اگر چیزی رو بخوای میگی اااااده وقتی میگم الو سریع دستت رو میزاری رو گوشت و سرت رو خم میکنی ( چون من همیشه همینطوری مجبورم حرف بزنم و کار کنم )   وقتی میگم دالی دستهات رو محکم میزاری رو چشمات و فشار میدی طوری که قرمز میشن چشمات و هر چقدر که من اروم میزارم تو باز کار خودت رو میکنی. وقتی کار بدی میخوای انجام بدی قبلش زل میزنی تو چشمای من( از بس بلایی و با یه لبخند منو ... میکنی)   وقتی بابا نوید نگات میکنه اونقدر معصوم و البته با شیطنت تمام سرت رو پایین میندازی . وقتی در خونه باز میشه سریع شروع به بای بای کردن میکنی یعنی میخوای بری بیرون. ...
16 دی 1391

هستی خانم

اینم چند تا عکس از هستی خانم عمو وحید که تو این مدتی که به دنیا اومده خیلی بزرگ و ناز شده البته امروز 20 روزی هست که قدم رنجه فرموده و پا به عرصه وجود نهادند.     این عکس رو 3 روزگی گرفتم و این عکس رو وقتی که همگی با هم رفتیم پیش هستی جون گرفتم البته عکس از طنین و امیرحسین خان هم بعدا اضافه میشه       ...
16 دی 1391

روش سوار شدن در روروک!!!

من نمیفهمم که شما نی نی ها چرا همش کارهای خطرناک میکنین و دل مامان و باباهاتون رو میلرزونین!!! طنین بلاچه من هم جدیدا به جای اینکه ما سوار روروک بکنیمش خودش مستقل شده و سوار میشه و معمولا هم گیر میکنه و با جیغ و داد میارمش بیرون اخه دختر خوب من این چه کاریه مامان!!!!   اینجا هم داری با مامانی دالی میکنی اینم عکس پاهات       ...
16 دی 1391

بدون عنوان

چند تا عکس بامزه از طنین جدیدا تا میریم خونه مامانی اینا سریع میری سراغ شومینه البته دست نمیزنی اما از این پله بالا میری و پایین میای که خیلی هم خطرناکه و وقتی بهت میگم نرو بالا اینجوری بهم میخندی تا چیزی بهت نگم و به کارت ادامه بدی.  این لباس بچه گیهای خودم بود و یه روز سرد خواستم امتحان کنم تو تنت و ببین چه کلی بازی دراوردی؟؟؟     ...
14 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طنین بلا می باشد